شهید محمود خسروی طبرستانی

شهید محمود خسروی طبرستانی نام پدر: محمدرضا نام مادر: ساره شکری تاریخ تولد: 1346/11/18 تاریخ شهادت: 1366/01/20 محل شهادت: شلمچه کربلای هشت

ادامه مطلب

فرازی از زندگینامه شهید محمود خسروی
شهید محمود خسروی  در ۱۸ بهمن ماه ۱۳۴۶ در خانواده مذهبی در محله آستان مقدس امازاده قاسم (ع) بابل چشم به جهان گشود. تحصیلات دبستان تا اوایل سال چهارم دبیرستان را در مدارس شهرستان بابل گذرانید. سال آخر دبیرستان در دبیرستان شهید طالقانی مشغول به تحصیل بود که عشق و علاقه به جهاد و مبارزه و دفاع از میهن اسلامی نگذاشت که شهید تحصیلاتش را به پایان برساند و راهی جبهه نبرد حق علیه باطل شد .
جانش تشنه شهادت بود و توان ماندن در کویر سوزان این کره خاکی را نداشت و باید تا چشمه میرفت …. و چه زیبا این کلام مولا علی (ع) را درک کرده بود که (دلهایتان را از دنیا بیرون کنید قبل از آنکه بدن هایتان را از آن بیرون ببرند)
دوران آموزش نظامی این شهید بزرگوار در مرکز آموزش گهرباران ساری سپری شد و پس از آموزش راهی مناطق جنگی جنوب گردید. با توجه به رشادت و روحیه بالای شهید، وی بعنوان تیربارچی در مناطق پیکار می نمود.
شهید خسروی همچون دیگر شهدا این آستان ارادت خاصی به آستان مقدس امزاده قاسم (ع) داشت و از اعضای بسیجیان پایگاه آستان مقدس به شمار می رفت و در جلسات دینی و مذهبی این آستان حضور فعال داشت. شهید خسروی خیلی زود به آرزویش دست یافت و به افلاکیان پیوست .
عروج ملکوتی اش در عملیات کربلای هشت و در شلمچه صورت گرفت. پیکر مطهرش با حضور مردم قدر شناس بابل تشیع و در قطعه آرامگاه معتمدی بابل به خاک سپرده شد .


دوست شهید : شهید یک روحیه بسیار لطیفی داشتند و کلام و رفتارشان یک الگو بود و افراد را به صبر و استقامت دعوت می کردند و توصیه می کرد که وضعیت جامعه ما طوری است که باید به جبهه برویم و خودشان در این راه پیش قدم بودند و دوستان دیگر را تشویق می کردند .
دوست شهید: یک روز من و شهید رفته بودیم دریا و دریا طوفانی شد. ما اوضاع را بحرانی دیدیم تصمیم گرفتیم عقب بیاییم. در این گیر و دار یک جوان داشت در دریا دست و پا می زد و غرق می شد و پدرش در کنار ساحل داد می زد و کمک می خواست و ما هم از نجات دادن این بچه عاجز بودیم. اما شهامت و از خودگذشتگی شهید باعث نجات آن بچه شد و شهید آن بچه را به هر طریقی بود نجات داد .
پدر بچه به دست و پای شهید افتاد که هر طور شده من باید جبران کنم. شهید با دیدن این صحنه لباسش را برداشت و فرار کرد چون نمی خواست ببیند که پدر در حال التماس و تشکر کردن است. شهید بسیار متواضع و فروتن بود .

 

ویدئوها

صداها

کاربران آنلاین2
بازدیدکنندگان امروز 1613
بازدیدکنندگان دیروز 285
کل بازدید ها 744118